واقعه عاشورا به معنای واقعی کلمه حماسهای عظیم بود که عبرتهای بسیاری را تا همیشه تاریخ به دنبال دارد. نکتهای که بیش از هرچیز، اهل تفکر را در این حماسه عظیم به خود جلب میکند، رفتارها و موضعگیریهای متفاوت و گاهی متناقض کسانی است که پیرامون این جریان میچرخند. عدهای از مردم به حمایت از کلام و راه امام حسین(علیهالسلام) برخاستند و تا آخرین لحظه در حمایت از ایشان عمل کردند. دسته دیگر نیز موضع روشنی در مخالفت و جدال با حقانیت امام داشتند و باطل را کمک کردند. دسته دیگری نیز بودند که هیچ یک از دو طرف را یاری نکردند و بیتفاوت بودند، اما در این جریان رفتار افرادی قابل تأمل است که نسبت به حمایت و همراهی از امام و پیشوای خود تا زمانی تعهد بستند که منافع و جانشان به خطر نیفتد.
برخورد ضحاک بن عبدالله با امام
رسوای این جریان، شخصی به نام «ضحاک بن عبدالله مشرقی» است. وی به همراه مالک بن نضر ارحبی در مسیر حرکت امام حسین(علیهالسلام) به کربلا با ایشان برخورد کرد و به حضور امام رسیدند. امام حسین(علیهالسلام) پس از خوشامدگویی، سبب حضورشان را جویا شدند، آنان در پاسخ گفتند: «برای عرض سلام خدمت رسیدیم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستاریم.» این هردو که از کوفه میآمدند، شرایط شهر را برای امام حسین(علیهالسلام) تشریح کردند و گفتند، مردم برای جنگ با شما جمع شده اند و نظر ایشان را جویا شدند. امام پاسخ دادند : «حسبی الله و نعم الوکیل، خدا مرا کفایت میکند و چه نیکو وکیلی است.»
آن دو پس از ذکر دعای خیر برای امام، بی توجه به شرایطی که پیشوایشان در آن قرار گرفته بود، از امام حسین(علیهالسلام) خداحافظی میکنند که در این لحظه حضرت فرمودند: چرا مرا یاری نمی کنید؟ مالک بن نضر با بیان این جمله که: من مقروض هستم و عیال دارم، دعوت امام را رد کرد و رفت. ضحاک بن عبدالله نیز مشابه سخن ابن نضر را گفت و سپس حضور موقت و مشروط خود را در کنار امام پیشنهاد داد و گفت: تا آن جا از شما دفاع خواهم کرد که دفاع من به حال شما مفید باشد، در غیر این صورت در جدایی از شما آزاد خواهم بود. امام حسین(علیهالسلام) نیز پذیرفتند. در روز عاشورا ضحاک بن عبدالله جنگهای بسیاری کرد و شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد، به طوری که امام حسین(علیهالسلام) نیز چندین بار وی را تشویق و در حقش دعا کردند. همراهی ضحاک با ولی خود تا زمانی ادامه یافت که همگی یاران ایشان به شهادت رسیده و جز چند نفری از آنان باقی نمانده بودند. در این زمان ضحاک نزد امام حسین(علیهالسلام) آمد و شرطی را که در همراهی با ایشان گذاشته بود، یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت. او که قبلاً اسب خود را در یکی از خیمه ها پنهان کرده بود، پس از اذن امام، سوار بر اسب شد و فرار کرد و از فیض شهادت در رکاب امامش جا ماند.
ولایت پذیری مشروط
داستان همراهی ضحاک بن عبدالله مشرقی با امام زمان خود و ولایتپذیری مشروط وی شرح حال افراد بسیاری است که پذیرش حق و باطل برای آنان نه از باب ولایتپذیری، بلکه برای رفع تکلیف است. اکنون پرسشی که مطرح میشود، این است که وظیفه همراهی و حمایت از ولی و امام مسلمین تا کجاست؟ آیا جز این است که ولایتپذیری، راهنمای تشخیص حق و باطل است یا غیر از این است که جز با شناخت امام، راه هدایت را نمیتوان شناخت و جز با معرفت او، به معرفت دینی نمیتوان دست یافت؟ دقت در کلام و گفتار امام زمان خویش و آرمان ها و اهداف امام میتواند بصیرتی به دنبال داشته باشد که برای تشخیص حق و باطل و شناخت آن ضروری است. امامت و ولایت به عنوان یکی از اصول اساسی دین اسلام، ملاک و تشخیص میزان تسلیم در برابر امر خداست که با توجه به کلام وحی مورد سنجش نیز قرار میگیرد. خداوند در قرآن کریم میفرمایند: «ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب( آل عمران/ آیه 179) چنین نیست که خداوند مؤمنین را به همان صورتی که شما هستید، بگذارد و آنان را تصفیه نکند، مگر آنکه ناپاکان را از نیکوسیرتان جدا کند.» سنت ابتلا و آزمایش برای این است که مشخص شود، چه کسانی با ایمان قلبی و نه ایمانی که تنها با اقرار زبانی باشد، از حق پشتیبانی میکنند و میتوانند راه سعادت را طی کنند. حق و حقیقت در کلام وحی معین شده است و راه دستیابی به آن که در اطاعت از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و جانشینان به حق ایشان است، تعیین شده است. در آیه 59 سوره نساء خداوند مسیر دست یافتن به حقیقت ناب را بیان میکنند. آن گاه که میفرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.»
نظر شما